نازنين زهرانازنين زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

عشق مامان و جیگر بابا وعزیز خاله

جشن تولد دوسالگی

سلام عزیز خاله امسال  تولد دوسالگی شما همزمان شد با سینزدهم ماه رمضان و مامان و بابایی یه تولد حسابی برات گرفتند. خدار را شکر مهمانی خوبی بود و.افطاری مرغ و بادمجان دادند و بعد هم کیک و میوه و چایی. هدیه هایی هم که گرفتی اینا بودند. مادر جون بابایی.یه الیزابت و یه گهواره مامان جون مامانی.150 تومان پول عمه. عروسک عمو. آدم آهنی عمه مریم .یه خرس عروسکی عمو علی.عروسک خواب مهدی . گهواره جواد .25000 عمه اشرف. یه خونه پارچه ای زهرا.بازی ماهیگیری تولدت همزمان بود با جشن تکلیف سپیده و دو تا برنامه با هم بود. اگه خدا بخواد عکس هاش را بعد برات میزارم.       ...
22 تير 1393

نابغه کوچولو

سلام جیگر خاله این روزا وقتی میبینمت احساس میکنم یه کوچولوی نابغه را میبینم. آخه با تلاش های مامانی شما الان میتونی بیش از پانزده کلمه را بخونی.    هنوز دو سالت نشده و تلفظ کلمات هم برات سخته اما خیلی قشنگ نوشته ها را میخونی. دوست دارم خاله کوچولو. ...
3 تير 1393

تولد پدر جون

سلام نفس خاله دیشب همگی خونه پدر چون جمع بودیم و براشون تولد گرفتیم. شما هم  با آجی دست می زدید و تولد تولد می گفتید. کیک هم که اومد دیگه امانتون نبود برای خوردن اون. مامانی هم تشویقتون کرد که با سر برید توی کیک و شما از خدا خواسته بدون استفاده از دست شروع کردید به خوردن. کلی هم ذوق میکردی و می گفتی به به...............     ...
3 تير 1393

هورا عکس

هورااااااااااااااااا  یه سری عکس ازت پیدا کردم.   اینجا باغ شماست  که تولد آجی را توش گرفتیم با تم باب اسفنجی.   نازت بشم خاله با این حجابت.   ...
31 خرداد 1393

پنج ساعت دوری از مامان

سلام نفس خاله اینجا پارک سروش که من و مامان جون شما و آجی را آوردیم بازی کنید. مامانیت کلاس رفع اشکال داشت و رفته بود  و شما برای اولین بار نزدیک پنج ساعت از مامان جدا شدی که البته سراغ که نگرفتی هیچ مامانی هم که اومد تحویلش هم نگرفتی. ...
31 خرداد 1393

خواندن کلمات

سلام جیگر خاله                                  امروز سی و یکم خرداده و نوزده روز دیگه شما دوساله میشی. الان کلمات زیادی بلد ی و دیگه منظورت را به راحتی میرسونی. چند روزیهست که مامانی داره باهات کار میکنه که بتونی بعضی کلمات را بخونی.شما هم کلماتی را که دوست داشتی یاد گرفتی و وقتی مامانی ازت سوال میکنه اونها را نشون میدی کلماتی مثل آجی،خاله،کنترل،ماست،دوغ خاله که کلی برات ذوق کرد وقتی دید . تو هفته ای که گذشت علی چند روزی اومد خونتون و با...
31 خرداد 1393

مامان دانشجو

سلام نفسی خاله دو روز پیش مامانی جواب امتحاناتش اومد و با معدل هجده همه ی درس هاش پاس شد. خدا را شکر. من که خیلی خوشحالم مامانی داره درس میخونه .اینطوری شما هم با کتاب خوندن انس میگیری و یاد میگیری کتاب بخونی.تا زه رشته ای هم که میخونه به درد تربیت شما و زندگی میخوره. ...
22 خرداد 1393

مه باي باي

سلام نفس خاله امروز بیستم خرداده و شما حدود یک هفته اس که دیگه شیر نمی خوری. اولین تجربه ی تلخ توی دنیا یعنی دل کندن از چیزی که بهش عشق می ورزیدی. خدا را شکر خیلی هم سخت نبود .مامانت حسابی نگران بود که چطور باید دیگه به شما شیر نده اگه دندونای نازت خراب نمیشد حالا حالا بهت می داد اما مجبور شد از شیر بگیردت. کاش ما هم مثل شما بچه ها بودیم که اینقدر راحت دل می برند از وابستگی هاشون. چند روز اول که پارک میرفتی و حسابی بازی می کردی تا خسته بشی و راحت بخوابی.بر خلاف تصور همه هم خوابت زیادتر شده و خدارا شکر زیاد اذیت نشدی. الان هم اگه مامانی بهت بگه بیا شیر بخورد روتو از اون طرف میکنی و میگی مه بده. دوست دارم خاله جون. ...
22 خرداد 1393