نازنين زهرانازنين زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

عشق مامان و جیگر بابا وعزیز خاله

ماشین سواری

سلاممم عشق قشنگممم امروز٣ دی ماه امروز بابایی نشوندت تو ماشینت و کلی بالش و پتو کنارت چید بعدشم با کنترلش بهت سواری داد. اصلا فکرش رو نمیکردیم که خوشت بیاد. کلی ذوق کرده بودی و فرمون رو محکم گرفته بودی. کمی که گذشت بغلت کردم و ازماشین پایین اوردم که یه مرتبه زدی زیر گریه و دستت رو به طرف ماشین به علامت اینکه میخوای سوار بشی بردی. این حالت رو که دیدیم کلی بهت خندیدیممم. عشق منی تووووو......     ...
3 دی 1391

دندون گیر

امروز٢٩ اذر سلاممم عشق قشنگممم. حدود سه چهار روزه که لثه هات بیشتر از روزهای پیش میخواره. پاهات هم بد جور متورم و قرمز شده. بیقراری های شبانت هم بیشتر شده.دیشب نصفه های شب بیدار شدی و فقط میخواستی شیر بخوری. فکر کنم لثه هات میخوارید و اینجوری میخواستی خوارشش رو کمتر کنی. نمیدونم میخوای دندون در بیاری یا نه. خدا کنه زیاد اذیت نشی. دوست دارم همه ی هستی من.   ...
29 آذر 1391

عشق مامان جیغ میزنه!

امروز23 اذر عشق مامان چند روزیه که جیغ میزنه. واییییی خدایا چه موهبتی رو به من عطا کردی. این چند روز صداهای مختلف از خودت درمیوردی و منم به همراه تو تقلید میکردمم. بابایی از تو اتاق خواب فریاد میزد. ساکت بگیریییین بخوابیننننن و ما دوتایی باهم ارومم میخندیدیممم.   فدای انگشت کوچولوت بشممم که همش تو دهنته. ...
23 آذر 1391

اولین غذای کمکی

امروز 20 اذر دخمل نازم 5 ماهش تمام شده. امروز برای اولین بار برات حریره بادام درست کردمم.صبح که از خواب بیدار شدی شیشه رو دادم دستت. با اینکه اولین بارت بود،اونقدر قشنگ شیشه رو گرفته بود. خودت ازدهنت در می اوردی و دوباره میگذاشتی دهنت. دوستت دارم امیدم.   ...
20 آذر 1391

هدیه مامان و بابا

امروز 14 اذر امروز من و شما با خاله ریحانه و فاطمه زهرا رفته بودیم بازار. اونقدر خسته شده بودی که برای اولین بار روی دستام بدون لالایی خوابت برد. بابایی شب قبلش یکم پول داده بود بهم و گفت برو یه طلایی چیزی برا خودت بخر. وقتی رفتیم تو بازار طلافروشهاا چشمم به النگوها و تک دستهای کوچولو افتاد. یه تک دست خوشگل برات گرفتمم،وقتی رفتیم خونه بابایی کلی دعوام کرد که مگه نگفتم برو برا خودت بخر چرا رفتی برا نازنین زهرا خریدی. هرچند میدونم این حرفش از ته دلش نبود.بابایی عاشق شماست صبح تا شب برای رفاه شما کار میکنه عشق قشنگمممم. ...
14 آذر 1391

اولین تاب سواری.

سلاممم عشق مامان چند روز پیش با خاله ریحانه و فاطمه زهرا رفته بودیم باغ غدیر. برای اولین بار سوار تابت کردمم. کلی ذوق کرده بودم که دختلمم اونقدر بزرگ شده که بتونه سواره تاب بشه و براش ذوق کنه.     ...
7 آذر 1391