نازنين زهرانازنين زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

عشق مامان و جیگر بابا وعزیز خاله

دومین حمام

سلامممم عشق قشنگممممم قبلناااا هفته ای یک بار یا دوبار مامان جونی حمامت میکرد. امروز روز عید فطره و برای دومین بار با بابایی حمامت کردیممم. حدود نیم ساعت توی اب بودی وکلی کیف کردی. فدای دختره خوش اخلاقم بشممممم. ...
29 مرداد 1391

اولین خنده دخملممم

  سلامممم جیگرمامان امروز٢٣مرداد برای اولین بار وقتی باهات حرف زدممم لبهای قشنگت رو باز کردی و برام خندیدی. اون لحظه قند تو دلممم اب شد. کلی ذوق کردممم. دوست دارمممممممممم دخملمممممممم. ...
23 مرداد 1391

سوراخ کردن گوش

سلاممممم عشقمممم امروز٢١مرداد رفتیم گوشهای خوشگلت رو سوراخ کردیمممم.     فدای دخمل نازم بشممم که گریه نکرد. دکترت اول  یکی از گوشهات رو سوراخ کرد وقتی دید هیچی نگفتی گفت:واییی خدایااا چه دختر ارومی،خدایا همه ی این دخترایی که اینقدر ارومند رو ماماناشون رو زیاد کن. هیییییییی.خداییش دعا بهتر از این نبود!!! کاش گوشهات عفونت نکنه...فعلا که خدا روشکر چیزیش نیست. ...
21 مرداد 1391

گولزنی

  سلاممم فدای چشمهات بشممم. نازت بشم که هرروز داری نازتر میشی. امروز برای اولین بار گولزنت رو گرفتی،کلی خوشحال شدممم. کاش بهش عادت کنی،چون این روزها خیلی بهم وابسته شدی و میخوای بغلم باشی. منم نمیتونم به هیچ کاریم برسم،اینم یکی دیگه از شاهکارای مادرجونی بود که تو رو پستونک خورت کرد. عشق منی.........دوستت دارمممممممم. ...
16 مرداد 1391

چشم قشنگ

سلام عشقممممم امروز من و بابایی کلی ذوق کرده بودیم اخه وقتی دستمون رو جلو صورتت بهم میزدیم یا تو صورتت پیخ میکردیم چشمهای قشنگت رو میبستی وبرای اولین بار متوجه میشدی که چیزی جلوی چشمهات به حرکت درمیاد.   ...
15 مرداد 1391

اذان و اقامه

سلاممم قشنگممم امروز بابایی یکم زود از سره کارش اومد.بهش گفتم اگه میشه خسته نیستی بریم پیش ایت الله ناصری تا تو گوش کوچولوی قشنگم اذان بگه.   ولی طبق معمول بابایی گفت نه من خستم زبون روزه ای کجا بریم. خلاصه با کلی اصرار من بالاخره راضی شد که بریم. وقتی رسیدیم به مسجد من شما رو دادم دست بابایی رو منتظر شدم،چند دقیقه ای نگذشت که بابایی برگشت.از دور بهش اشاره کردم پس چی شد؟!!سری تکون داد و اومد جلو.گفت داشتم میرفتم داخل چند نفر گفتند نرو الان فایده نداری بری،چون اینجا شلوغه و صدا و سیما هم الان اینجاست بعد از تمام شدن سخنرانی اقا رو زود میبرند.اگر میخوایند نیم ساعت قبل از اذان مغرب بیاینداینجا ایت الله ناصری تشرف دارند...
11 مرداد 1391

اولین خاطره:دختر خارجی

سلام عشق مامان،نازنینکم.   از امروز تصمیم گرفتم خاطراتمون رو اینجا بنویسم . تا یه روز که بزرگ شدی بشینیم و خاطرات قشنگمون رو با هم مرور کنیم.    اولین باری که دیدمت. تو بیمارستان واقعا شکه شده بودم. چون شکل هیچ کدوممون نبودی. فامیل اسمت رو گذاشته بودن دختر خارجی. هرکی میدی میگفت مطمئنی عوضش نکردند اگه موقع زایمان ندیده بودمت حتما شک می کردم که با یه بچه دیگه عوض شدی. ...
19 تير 1391